سرویس: گروه شهرستانی
کد خبر: 87028
|
00:01 - 1399/07/08
نسخه چاپی

خاطرات فرماندار اردبیل از برادر شهیدش؛

روحیه همبستگی زمان جنگ بی نظیر بود/ پس از کربلای 5، برادرم بی قرار رفتن به جبهه بود

روحیه همبستگی زمان جنگ بی نظیر بود/ پس از کربلای 5، برادرم بی قرار رفتن به جبهه بود
روایتی از کودکی بردار شهید که دوران دفاع مقدس به رزمندگان حاضر در جبهه نامه می نوشت و اکنون در سمت فرمانداری اردبیل خدمت می کند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلیسبلان‌ما، روایتی از کودکی بردار شهید که دوران دفاع مقدس به رزمندگان حاضر در جبهه نامه می نوشت و اکنون در سمت فرمانداری اردبیل خدمت می کند.

در چهلمین سالگرد دفاع مقدس هم صحبت شدیم با مسعود امامی یگانه، برادر شهید علی رضا امامی یگانه و فرماندار فعلی اردبیل و ‌بر آن شدیم مصاحبه ای در رابطه با خاطرات وی از برادر شهیدش داشته باشیم.
 
* از حضور برادرتان در جبهه چه خاطراتی دارید؟ 
 
در ابتدا چهلمین سالگرد هفته دفاع مقدس را گرامی می داریم، برادر شهیدم علی رضا پس از حضور در جبهه ابتدا سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵  که منظقه اردبیل در آن عملیات شهدای بسیاری را تقدیم اسلام کرد، مجروح شد، در آن ایام معمولا  حوالی ساعت ۱۱ شب آمار شهدا را اعلام می کردند، حتی در خاطرم هست که با یک عکس لاله این کار را انجام می دادند. آن زمان اطلاع رسانی به سبک کنونی نیز موجود نبود‌.
هنگام اعلام آمار شهداء اردبیل اسامی هم رزم هایی که با برادرم اعزام شده بودند ، جزو اسامی شهدای آن عملیات اعلام شد، شهیدان ناصر علی صوفی،شهرام غریب، پرویز طالعی، احد غلامی، کیافر و ... حساب کنید از یک جمع ۳۰ الی ۴۰ نفره ، نام ۲۶ نفر را قرائت کردند. احوالات والده ام در لحظه اعلام این آمار را هیچ گاه نمی توانم فراموش کنم.
 
 
1919248
 
*از سلامت برادرتان در آن عملیات چگونه اطلاع یافتید؟
 
ابوی خدا بیامرزم همان شب به یکی از مراکز بسیج که در آن زمان برخی از هماهنگی ها در آن مکان صورت می گرفت و اکنون در آن محل درمانگاه امام رضا(ع) واقع می باشد، تشریف بردند.
قابل توجه اینکه پدرم تنها برای پیگیری علی رضا نرفته بود بلکه علاوه بر وی نگران باقی دوستان برادرم که اسامی شان اعلام نشد نیز بودیم.
روحیات هم بستگی که در آن زمان وجود داشت در نوع خود واقعا بی نظیر بود. نهایتا به پدرم گفته بودند که فعلا این اسامی را به ما داده اند و تاکنون خبری از علی رضا نداریم. دلتنگی های آن شب به هیچ وجه قابل توصیف نیست چرا که این بی خبری مشقت گذر آن شب را صد چندان می کرد. تا اینکه برادرم بعد از ظهر فردای آن شب به منزل زنگ زد و گفت که من مجروح شدم و اکنون در بیمارستان تبریز بستری هستم. سپس پدر و مادرم به تبریز رفته و او را به اردبیل منتقل کردند.
علی رضا در آن ایام به صورت شدیدی هم مجروح شده بود مخصوصا اینکه ترکشی نیز به گلویش اصابت کرده بود. این مجروحیت در شلمچه ، آغازی بود برای بی قراری های برادرم برای هدفی که از آن جا مانده بود.
 
* دوران مجروحیت که برادرتان در منزل بودند ، چگونه سپری می شد؟
 
در آن ایام دوستان برادرم برای عیادتش به منزل ما تشریف می آوردند. در دوران دفاع مقدس یک رسمی باب بود که شاید برای نسل جدید جالب باشد و آن اینکه مردم و علاقمندان برای رزمندگان حاضر در جبهه نامه می نوشتند. من نیز که در ایام سوم دبستان بودم، از فرصت استفاده می کردم و نامه هایی می نوشتم و این نامه ها را به رزمندگانی که برای عیادت برادرم می آمدند تحویل می دادم تا در جبهه ها به دست رزمندگان برسانند.
 
 
1919249
 
*نامه ها را برای اشخاص خاصی می نوشتید؟
 
نخیر ، ما نامه را از روی علاقه می نوشتیم و این نامه ها تصادفا به دست یکی از رزمندگان می رسید. به نوعی هم برای روحیه رزمندگان جالب بود و هم اشخاصی که امکان حضور در جبهه را نداشتند، به این وسیله در حال و هوای جبهه قرار می گرفتند.
 
*برادرتان به چه صورتی دوباره اعزام شدند ؟ 
 
نمی دانم در کربلای ۵ چه ها شده بود که در فاصله ایی که برادرم دوران مجروحیت را در منزل سپری می کردند ،همچنان حال و هوای آن عملیات را داشت، با درک آن روحیات، می توانم بگویم که ما در حال جنگ نبودیم بلکه حقیقتا یک دفاع مقدس را تجربه می کردیم و حال و هوای عجیبی بود.
در سال ۶۶ حدوداً مقارن با زمان عملیات کربلای ۵، تصمیم بر آن شد تا برای سالگرد شهدای کربلای ۵ ، یک عملیات انجام دهند، آن هم در منطقه الاخلو که کوهستانی، سرد و تقریباً ۳۵ کیلومتری داخل عراق.
 
 
1919252
 
خاطرم هست که علی رضا برایم تعریف می کرد برف های چند متری در آنجا وجود داشت و چون ما اردبیلی ها به سرما عادت داشتیم، داوطلب حضور در آن مناطق بودیم. حتی می گفت در آن مناطق به خاطر وجود گل و لای فراوان، پوتین نمی پوشیدیم چرا که گل و لای وارد آن می شد بنابراین از چکمه های باغبانی استفاده می کردیم و قسمت بالایی اش  را نیز با بندهای پوتین محکم می بستیم.
علی رضا وقتی سال ۶۶ آماده رفتن به این عملیات شد به ما می گفت که دو هفته ای برمی گردد و زمان حضورش طولانی نخواهد شد اما اصرار داشت که به هر طریق ممکن رضایت خانواده را بگیرد و در آن عملیات شرکت کند؛ علت این اشتیاق و اصرار برای رفتن هم هر چه که بود، مربوط می شد به همان عملیات کربلای ۵ . روح دلاوری و مردانگی در آن ایام‌ غوغا می کرد.
 
* زمان عملیات با برادرتان در ارتباط بودید؟
 
یک هفته بعد از آنکه به این عملیات رفتند، عملیات بیت المقدس ۲ صورت گرفت و ما دیگر هیچ خبری از علی رضا نداشتیم. صحبت های مختلفی در مورد آن عملیات می شد، که عراق محاصره کرد یا اسیر شدند یا شهید شدند و .‌‌.. (با گریه) فقط یکی از دوستانش که برگشته بود، تعریف می کرد که علی رضا به همراه شهید نوری جلوتر بود و وقتی هلی برد شد، ما احساس کردیم که از پشت به ما تیر اندازی می شود و آنجا فهمیدیم که ما را محاصره کرده بودند.
 
 
1919250
*چه مدت طول کشید تا خبری از برادرتان پیدا کنید؟
 
از سال ۶۶ که شهید شدند و تا سال ۷۰ که پیکر مطهرش بازگشت، حالات خانواده های مفقود الاثر را به واسطه تجارب آن چند سال به خوبی درک کردیم. زنگ در را که می زدند ، آشوب دلمان افزون تر می شد ،ماشین های سپاه و بسیج را که در کوچه می دیدیم بر این تصور بودیم که از علی رضا خبری برایمان آورده اند. با هر زنگ تلفنی نگران می شدیم خوب یادم هست که پدرم تمام شماره های معراج شهدا و بیمارستان ها را در برگه ایی یادداشت کرده بودند و روزانه به آنها زنگ می زدیم. 
 
*چه خاطراتی از نامه نگاری هایی که در بین صحبت هایتان به آن اشاره کردید، دارید؟
 
 سال ۶۵ در مدرسه انوری سوم ابتدایی می خواندم. یک بار زنگ مدرسه به صورت غیر مترقبه ای زده شد . مرحوم عاشورایی آن موقع مدیر مدرسه مان بود. ما صف ایستادیم و دیدم که ۲ مرد بلند قد در کنار مدیر مدرسه مان ایستاده اند، من هم از چیزی خبر نداشتم .
مدیرمان گفت که : "مسعود امامی یگانه نامه ای برای رزمندگان نوشته اند و این دو برادر که اهل تبریز هستند به واسطه ی نامه ای که مسعود نوشته است ، تصمیم گرفته اند بیایند مدرسه و او را ببینند".
 
 
 
1919257
 
اینکه یک نامه تاثیر بگذارد و یا اینکه آن عزیزان ، برای ارزش نهادن به نامه یک کودک دبستانی این همه مسیر را طی کنند ، همگی حال و هوای آن روزها و خلوص رزمندگان را نشان می دهد. یکی از آن برادران شروع به صحبت کرد و گفت که ما غواص هستیم و  از عملیات که برگشتیم متوجه نامه ای در سنگر شدیم و همان جا تصمیم گرفتیم که در ایام مرخصی به دیدار این دانش آموز خواهیم رفت. آن موقع چندین کتاب برایم هدیه آورده بودند. یک نمونه اش این کتاب "پروانه ها" می باشد.
 
* گویا خاطرات جالبی از این نامه نگاری ها دارید؟
 
بله. این نوع نامه نگاری ها به نوعی فرهنگ آن زمان بود. آقای منصور تنظیفی که زحمت کشیدند برای اولین بار برخی از نامه های مرا به جبهه بردند ، خودشان عکس نارنجکی برایم فرستاده بودند.
 
 
1919255
 
پشت این عکس نوشته بودند که هر کلمه از نامه های تو ، تاریخ را دگرگون می سازد و فصل جدیدی را در آن می گشاید.
 
1919256
 
 
این گونه لطف ها و بازخوردهای مثبتی که می گرفتم انگیزه ام را صد چندان می کرد. در پاسخ یکی از نامه هایی که نوشته بودم و یکی از رزمندگان پاسخ داده بودند ، در قسمی از این پاسخ نوشته بودند ‌که : " ممکن است تو متوجه نباشی که چند سطر نامه شما چقدر موثر می باشد که رزمنده ای را حتی برای هفته ها تحت تاثیر قرار می دهد. 
 
 
1919258
 
تعدادی دیگر از این نامه ها را نیز خدمتتان تقدیم می کنم که محتوای این نامه ها به صورت آشکاری ، حکایت از تقوا و خلوص رزمندگان دارد. 
 
 
1919260
 

1919259

تنظیم: میلاد آتشگاهی پور

انتهای پیام/آ

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد