سرویس: اجتماعی
کد خبر: 98036
|
00:06 - 1401/12/13
نسخه چاپی

زندگی‌نامه شهید علی آقایی

زندگی‌نامه شهید علی آقایی
علی آقایی در حالی که تنها پنج ماه از زندگی مشترکش می‌گذشت به سوریه اعزام شد تا مدافع حرم شود و در نهایت هفتم اسفندماه سال ۱۳۹۴ در منطقه حلب سوریه، علی اکبر گونه به شهادت رسید.

به گزارش سبلان ما ، شهید علی آقایی در سی شهریور ۱۳۶۶ در روستای حمل آباد به دنیا آمد. سال ۱۳۷۷ بود که خانواده‌اش از روستا به شهر اسباب کشی کردند و علی بعد از کلاس اول ابتدایی بقیه مقاطع تحصیلی را در اردبیل گذراند. او از همان کودکی مکبر مسجد محل‌شان بود. هفت هشت سالش بود که سینی چای مسجد امام حسین(ع) را با چهل پنجاه استکان حمل می کرد.  دوست داشت توی مراسم عزاداری کند اما نه به صورت مهمان. میخواست خودش کار کند.علی آقایی دوره دبیرستان را در مدرسه شیخ بهایی و در رشته الکترونیک درس میخواند. بعد از اخذ دیپلم متوسطه در سال ۱۳۸۵ از دانشگاه شبانه لاهیجان قبول شد اما به دلیل مخارج بالای شهریه و علی رغم اصرار خانواده‌اش تمایلی برای رفتن به دانشگاه شبانه را نداشت.

او ابان ماه سال ۱۳۸۵ به خدمت سربازی اعزام شد و همزمان با آن گزینش جذب سپاه رویای چند ساله علی آقایی برای پیوستن به سپاه محقق شد و از آغاز سال ۱۳۸۶ دوره آموزشی او در سپاه آغاز شد.روحیه و توان بدنی اش طوری بود که هیچ گاه به ماموریت های سخت و طاقت فرسا نه نمی گفت. هم جودو کار می کرد و هم شنا. او حتی دیگران را هم برای ادامه چنین ورزش‌هایی تشویق می کرد.او حتی نفر اول کشتی در استان بود. یعنی هرجا می رفت باید اول می شد. در تبریز و در دوره آموزش نظامی و دوره درجه داری و هم دوره تکاوری در سپاه رتبه اول را کسب کرد.او از دوستان نزدیک شهیدان حسین آخر بین؛ مهدی مرادی تپه و هاشم دهقانی نیا بود و خیلی از عملیاتها را در مناطق سخت باهم تجربه کرده بودند.

علی نسبت به خانواده‌اش نیز حساس بود. دیدارهای سرزده او از خواهرانش زبانزد آنهاست. بخصوص در روزها و مناسبت‌های خاص به بهانه‌های مختلف به انها سرمی‌زد تا مبادا از نیازهای خانواده‌اش بی‌خبر بماند.او در بیشتر ماموریت‌هایش موقعی که فارغ از کار می‌شدند؛ بیشتر از اینکه فرمانده باشد رفیقی شفیق بود که یاری گر همه پرسنل و شنونده دردها و غصه هایشان بود. ساعتها کنارشان می نشست و به درد دل نیروهایش گوش می داد.استفاده از تجربیات دیگران را سرلوحه کارهایش قرار داده بود و در یلدگیری حرف اول را می زد تا در زندگی دنیوی و اخروی‌اش موفق باشد.

علی پسری با پوست سبزه و چهارشانه؛ در دی ماه سال۱۳۹۳ قلبش به دختری گره خورد و شیفته حجاب و متانتش شد. حرفهای منطقی و بزرگ منشانه‌اش توی دل پدر دختر مورد علاقه اش افتاد در آخرین روز از فرودین ماه سال ۱۳۹۴ به عقد هم در آمدند و علی داماد خانه فرمانده‌اش سرهنگ عبدی شد. ان هم صاف و صادق و بی غل و غش.سه از شهریور ۱۳۹۴ گذشته بود که دو جوان نوشکفته قدم در حجله عروسی گذاشتند و زندگی مشترکشان را شروع کردند.پنج ماه زندگی مشترک با همسرش مثل برق گذشت و در حالی که تازه عروسش میلی به بیداری از رویای زندگی‌شان را نداشت؛ علی تصمیم دیگری گرفت. بی قرار بود و حرف از رفتن سوریه می‌زد.همه می دانستند که او آنقدر شهامت و شجاعت دارد که مقابل دریایی از دشمن خواهد ایستاد و یک تنه با انها مقابله خواهد کرد. این ویژه‌گی مختص علی بود. آخر او شیر بچه حیدر کرار بود. خطبه جهاد نهج البلاغه را خوانده بود و هیچ کس نمی توانست جلودارش باشد.شنیدن این حرف از زبان علی اگر چه مو برتن همسرش سیخ کرد اما زینب وار در مقابل تصمیم همسرش سر فرود اورد و مانع نشد

علی آقایی در بیست و چهارمین روز از بهمن ماه سال ۱۳۹۴ در حالی که پنج ماه از زندگی مشترکش می‌گذشت به سوریه اعزام شد تا مدافع حرم بی‌بی‌اش زینب کبری(س) باشد.علی در مدت کوتاهی که با همرزمانش در سوریه بود؛ خاطرات خوبی را برای آنها رقم زد. تواضع‌اش؛ صبوری‌اش، شوخی‌های بجایش، همه و همه تصویری از انسانیت را در ذهن دوستان‌اش هک کرد. تا اینکه شب ششم اسفندماه رسید و گردان علی وارد عمل شد. علی آنقدر مهارت داشت که قبل از موعد مقرر در محل حاضر شد و مواضع دشمن را تصرف کند.

ساعت‌ها درگیری با نیروهای تکفیری ادامه داشت. علی تیربارچی بود و هر فرصتی که به او دست میداد سعی می کرد از همان نقطه شلیک کرده و دشمن را در جا خفه کند.تا این‌که ساعت شش و نیم صبح روز هفتم اسفندماه سال ۱۳۹۴ در منطقه شمال حلب سوریه در روستای شیخ عقیل در اوج درگیری و آتش سنگین تفکیری‌ها اصابت تیر قناصه‌ای به صورتش علی اکبر(ع) زمان را به زمین که نه؛ به اوج اسمان‌ کشاند.

 

انتهای پیام/ح

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد