سرویس: اجتماعی
کد خبر: 98063
|
00:07 - 1401/12/16
نسخه چاپی

زندگی‌نامه شهید اکبر بضاعت‌پور

زندگی‌نامه شهید اکبر بضاعت‌پور
اکبر بضاعت‌پور معرفت‌اندوز  دانشگاه جبهه و تعالیم  الهی بود. لباس عشق به تن کرد و به اعماق معارف نامتناهی ربوبی فرو رفت و در عملیات والفجر8 بسیجی وار به شهادت رسید

به گزارش سبلان ما، ششم خرداد ماه 1346 اقلیم ییلاقی روستای گندیشمین حال و هوای دیگر داشت. یهاری دل انگیز و پر ترنم  که دل هر رهگذر و بیننده ای را به خود جلب می نمود .  خانواده ی روحانی مغرز حجت السلام حاج حمزه بضاعت پور منتظر تولد هفتمین  فرزند خانواده  بودند.

زندگی حاج حمزه مثل سایر اهلی روستا ، یک زندگی ساده  و صمیمی با وضعیت اقتصادی متوسط بود . با اینکه  وضعیت مالی قابل توجه نداشتند اما به جهت روحانی بودنش  مرجع عموم مردم برای امورات  اجتماعی و دعا وی بود.

 بنابه گفته ی خانواده شهید در همان سالهای تولد اکبر  و بعد از آن در اقتصاد خانواده هم رونقی بوجود  آمد. حتی است که مناسب ترین وسیله برای رفت و آمد در مزارع یا روستاهای همجوار بود و مخصوصاً برای پدر روحانی که جهت حضور در امور خیرو شر مردم ضروری بود در این ایام خریداری شد. 

دبستان دولتی گندشمین که به نام دبستان صغوی مسمی گشته بود، اولین مدرسه  اکبر بود.  شهید اکبر از همان روزهای اول  با شور ونشاط تمام  به مدرسه روی آورد و در انجام تکالیف  درسی و فراگیری  مطالب ساعی و کوشا  نشان داد.

 تحصیلات ابتدایی شهید در طول سالهای 1352  لغایت  1356  در همان دبستان صفوی  گندیشمین سپری شد. سپس خانواده عزم کوچ به اردبیل  نمودند  و با عزیمت به اردبیل در محله ی ارس  خاتم النبین اقامت گزیدند.

شهید  اکبر بظاغت پور قلم خوبی  هم داشت  . انشاهایی از او در موضوعات مختلف انقلاب اسلامی  ، دفاع از مستضعفین  و جنگ و جبهه  باقی است  که حکایت از هوش  و ذکاوت  او داشت . او همچنین با تکیه بر استعداد ذاتی خود خط خوبی  هم داشت تا جایی که  وقتی در کلاس دوم  ابتدایی درس می خوانده آموزگارش دفتر مشق  او را به کلاس پنجمی  ها نشان می داده و از آنان می خواسته که مثل اکبر خوب وخوش خط و زیبا بنویسند ..

در مقطع متوسط  شهید به رشته علم تجربی  در دبیرستان ابومسلم سابق  واقع در خیابان  باغمیشه  ثبت نام  می نماید . اما چون هوای  جبهه و جنگ  در سر می پروراند تحصیلات متوسطه ی خود را نیمه تمام  رها می کند و به جبهه رو می آورد. گویا در همان مدت کم تحصیل  در متوسط  به تشویق هایی نایل می شود از جمله این که یکبار از طرف مدرسه  به سفر زیارتی  مشهد  می برند و یک بار هم  دوچرخه ای به او هدیه می دهند .  اما همه اینها با دیگر تعلقات دوران نوجوانی مثل ورزش و سرگرمی  یک طرف و  جهاد و شهادت یک طرف .

 شهید که در این ایام به ورزش های فوتبال و دومیدانی روی آورد.  بود و علاوه بر آن در مراسمات مذهبی از جمله  مجالس  ترحیم و تشییع شهدا ، نماز جماعت  ، فعالیت های مذهبی مثل  مداحی ، اجرای سرود ،  ایفای نقش در شبیه خوانی  روز عاشورا  در نقش حضرت علی اکبر  (ع)  و  شرکت می کرد تا اینکه ایمان قوی و صلابت  روحیه او ، وی را به جبهه های حق علیه باطل  کشاند .

 دیدگاه وی نسبت به شهید دیدگاهی  عجیب بود و می گفت:  شهید در عین حالی که  مؤمن و برگزیده است بلکه از میان  همین مردم  عادی است . به شهدا ، بزرگتر ها و معلمان و والدین  خود فوق العاده احترام قائل بود . با صدای بلند نمی خندید . در اردبیل  روزگار خود را در پایگاه  15 خرداد  خاتم النبین میگذراند . یکی از فعالان آن پایگاه بود . از لحاظ سیاسی بس پایبند انقلاب اسلامی  و امام (ره) بود .

وی ضمن  اینکه شهادت را سعادت  ابدی می دانست، به امر دفاع و پیروزی و شکست دادن دشمن بسیار  تأکید می ورزید . تأثیر گفتار او به حدی بود که برادر کوچکتر  خود را نیز به جبهه  کشاند . محمد که خاطره هایی از دوران کودکی و جبهه و جنگ او نقل می کند از ذکاوت ، جرأت و شجاعت تحسین  برانگیز او حرف ها می زند و به نیکی یاد  می کند . حتی آن روزها که محمد در جبهه بوده  و اکبر هم برای دو ، سه باری به جبهه رفته و برگشته بود . خانواده  بنابرصلاح خود از اعزام مجدد او ممانعت می نمایند .  اکبرقانع نمی شود و خانواده مخصوصاً  پدر و مادرش  از او می خواهند  که صبرکند  تا محمد از جبهه برگردد و او برود . اما مادر مهربان اکبر صبحگاهی  با نوشته ای  مواجه می گردد . که اکبر زیر بالش خود گذاشته  بود. او با چشمی گریان چنین می گوید که: نوشته را برداشتم و دادم پدرش خواند. با خدای خود راز و نیاز کرده بود و سفره دلش را پیش خدا بازکرده بود. خلوت شبانه جملاتی نوشته بود که ما دیدم جلوگیری از او دیگر منصفانه نیست.

اکبر باری بار چهارم  به جبهه می رود .  برای  تحقق بخشیدن به اهداف  عالی خود خطر مرگ سرخ را به جان می خرد  و به کسوت غواصی در می آید.  پس از آموزش های لازم  و توجیه منطقه ی عملیاتی و چگونگی  عبور از اروند. در شمار خط شکنان  جان بر کف قرار می گیرد.  تمهیدات لازم برای انجام عملیات والفجر 8 تدارک دیده شده بود . همه گردان های رزمی  در موقعیت خود آماده  و منتظر اعلام  رمز بودند  بسیار از رزمندگان قرآن و دعا می خواندند.  گروهی به تنظیم  وصیت نامه  مشغول بودند.

نماز،  راز و نیاز، گریه  و ندبه، خلوت و سکوت  و هم نوایی با باد و نخل و رود  عالمی دیگر داشت. روستای او شانک  گویی آن روزها عرفاتی دیگر شده بود . شماری از بچه ها  هم توصیه های لازم را به دوستان خود می سپردند  تا احیاناً بعد از شهادت او به آن عمل کنند . آخرین سفارشها ی اکبر هم این بود که اگر من شهید شدم کوچه ما را خوب تزیین نمایید و از تشییع جنازه من خوب استقبال کنید .

 بنابه گفته ی دوستانش  حتی ایشان  زمانی که مجروح می شود دیگر همرزمان خود را به پیشروی  می‌خواند و می‌گوید: با من کاری نداشته باشید و شما به پیشروی  ادامه دهید .

آخرین توصیه ی شهید بظاعت پور برای پدرش  این بوده که:  در شهادت من گریه و زاری نکنید و به یاد علی اکبر حسین  (ع)  صبور و بردبار باشید . حاج آقا  بضاعت پور پدر گرانقدر شهید ضمن  بیان این مطلب آخرین وداع  خود و خانواده  را با شهید چنین توصیف می کند.

« داشتیم  بدرقه اش می کردیم .  چون قبلاً  دو سه باری به جبهه رفته بود زیاد نگران نبودیم .  اما او این بار جوری دیگر  خداحافظی  می کیرد . بالاخره  از ما دور شد . چند باری در مسیر خود  قبل از خارج  شدن  از کوچه  برگشت و با محبت و عاطفه ی خاص  من و مادرش  را نگریست . ضمن اینکه  با ما وداع  می کرد زیر لب  با خدای خود نجوا می نمود . نگاه های حسرت انگیز  پسرم  مرا از خود  بیخود کرد  رو به آسمان کردم و گفتم : خدایا  اکبرم دارد می رود .  به تو سپردمش .  ( رِضاً بِقضائِک ) . خدا با تو خود صلاح ما را بهتر می دانی  . اگر قرار است اکبر شهید شود ، او را به شهدای کربلا ملحق کن .

اکبر بضاعت‌پور معرفت‌اندوز  دانشگاه جبهه و تعالیم  الهی بود. لباس عشق به تن کرد و به اعماق معارف نامتناهی ربوبی فرو رفت و در عملیات والفجر8 بسیجی وار به شهادت رسید و در خاک گلزار غریبان اردبیل آرامید.

 

انتهای پیام/ج
 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد