10:52 - 1402/01/07
کد خبر: 98190

زندگی‌نامه شهید علاالدین قهرمانی گرمانی

نگاه نافذش،کلام آهنگین، چهر استخوانی و برافروخته‌اش،قلب مملو از عشق و ایمانش،شجاعت و دلیریش از او فرماندهی ساخته بود که کوه‌های مریوان را به تمجید وتحسین وا می‌داشت و این تحقق دومین بخش از پیشگوئی بود.

به گزارش سبلان ما ، نهمین روز از پاییز سال ۱۳۳۹ سالروز تولد فرمانده دلیری است که پیش از تولدش نوید بزرگی و سالاری اش به مادر بزگوارش داده شده بود،پیشگوئی که گفته بود نوزاد در راه، پسر خواهد بود و امیری مناطقی را نیز بر عهده خواهد گرفت،نوزاد پسر متولد شد «تکله»ای ها حالا باید منتظر می ماندند تا بخش دوم پیشگوئی نیز تحقق پیدا کند،دومین فرزند خانواده بود،نام «علاالدین»را بر او نهادند،پدر بزرگوارش«قهرمان» نام داشت و کشاروزی پاک طینت و سخت کوش بود،او با سعی و تلاش فراوان مخارج خانواده را با کشاورزی و دامداری تامین می کرد،خانواده اگرچه وضعیت اقتصادی خوبی نداشت اما به لطف خدا و تلاش پدر محتاج کسی نبودند و از موقعیت اجتماعی خوبی نیز در بین اهالی تکله برخوردار بودند.
علاالدین روزبه روز بزرگتر و بزرگترمی شد با قد و قامتی که یک سرو گردن از هم سن وسالهایش بالاتر بود،از همان کودکی بیش ازهر چیز شیفته کتاب و آموختن بود؛بطوریکه در طول پنج سال تحصیل در دبستان ابتدائی روستای زنگبار همشه شاگرد ممتاز مدرسه بود و همواره تحسین معلم ها و مدیر مدرسه را بر می انگیخت.
بعد از اتمام دوره ابتدائی، علاالدین تحصیلات راهنمائی را درسال ۱۳۵۳ و در مدرسه روستای حمزه خانلو شهرستان گرمی آغاز و بعد از پشت سر گذاشتن دوره های تحصیلی این مقطع، دوره راهنمائی را در سال ۱۳۵۵ با موفقیت به پایان رسانده است.
شور و اشتیاق علاالدین برای درس خواندن موجب شد که مشکلات راه و دوری از خانواده نتوانند او را ذره ای نسبت به تحصیل در گرمی دلسرد کنند، از این رو بعد از اتمام دوره راهنمائی راه گرمی را در پیش گرفت تا تحصیلات اش را در دوره متوسطه ادامه دهد،اگرچه از سوی خانواده عنوان شده است که او در مدرسه جواجه نصیر گرمی برای تحصیلات متوسطه نام نویسی کرده اما با توجه به اینکه این مدرسه مربوط به دوره ابتدائی بوده در نتیجه نمی تواند دبیرستان علاالدین باشد با وجود این علاالدین تحصیلات متوسطه را نیز همانند دیگر مقاطع تحصیلی در رشته اقتصاد با موفقیت به پایان می رساند.
موفقیت در مقطع دبیرستان نمی توانست روح تشنه به علم علاالدین راسیراب کند از این رو علاالدین عزم رفتن به دانشگاه می کند اما از آنجاکه دانشگاهها به علت انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند او روانه دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش می شود.
در طول سالها تحصیل، علاالدین هیچ وقت از کار وتلاش غافل نشد و هموار تلاش کرد با کارگری هزینه تحصیل خود را تامین کند تا هزینه ای اضافی برای خانواده تحمیل نشود.او علاقه خاصی به خانواده خود داشت و همواره در امورات مختلف یار و یاور آنان بود.
منش اجتماعی علاالدین با دیگر اهالی روستا و خویشاوندان بگونه ای بود که اهالی به اونگرش مثبتی داشتند،علاالدین با توجه به عملکردش در تحصیل و کارهای روستا همواره مورد عنایت وتوجه اهالی روستا قرار می گرفت.
دوستان علاالدین در این دوره بیشتر هم سن و سالهایش در روستا بودند،آنها بیشتر اوقات فراغت خود را به گشت وگذار و انجام بازی های محلی در روستا صرف می کردند اما علاالدین همواره تلاش می کرد تا از زمان خود به نحو احسن برای مطالعه استفاده کند.
علاالدین در سال ۱۳۶۱وارد دانشکده افسری می شود و در پادگان ۰۱ نیروی زمینی ارتش دوره های مختلف آموزشی را پشت سر می گذارد،در همین سال او با خانواده ای مذهبی در تهران آشنا شده و دختر مورد علاقه اش را با توجه به معیارهای مذهبی از این خانواده انتخاب می کند،بعد از توافق دو خانواده طی یک مراسم ساده ای آنها عروسی می کنند و زوج جوان در خانه پدر عروس در تهران ساکن می شوند.
بعد از این دوره، علاالدین کار خود را در پادگان ۰۱ ارتش با طی کردن دوره های مختلف آموزشی از سر می گیرد،با توجه به تاریخ نامه های ارسالی علاالدین از پادگان ۰۱ ارتش،ایشان تا اواخر پاییز سال ۱۳۶۳ در این پادگان مشغول آموزش دوره های مختلف نظامی ارتش بوده اند.بعد از اتمام دوره های آموزشی علاالدین با درجه ستوان سومی به لشکر ۶۴ پیاده ارومیه منتقل و ماموریت های خود را در کسوت فرمانده گروهان در مناطق شمالغرب کشور آغاز می کند.
علاالدین در طول مدت حضورش درتهران و ارومیه هیچ وقت از یاد خانواده خود غافل نبوده و همواره در نامه های خود پدر و دیگر اعضای خانواده را مورد لطف وعنایت خود قرار می داده است،جدا از این رابطه حسنه ای با همسرش داشته است،تولد نوزاد دختر شیرینی زندگی زناشوئی آنان را دو چندان می کند،اما زمان،زمان جنگ بود و شیرینی حضور در کنار خانواده و هم بازی شدن با دختر کوچولی شیطان خیلی کم برای علاالدین پیش می آمد.
علاالدین به مدت چهار سال بود که در منطقه شمالغرب کشور سربازان اش را در مقابله با تجاوزات دشمن بعثی فرماندهی می کرد،او شجاعانه پیشاپیش گروهان جلو می رفت و با دلیری و رشادت ضربات سختی بر پیکر دشمن وارد می ساخت.
نگاه نافذش،کلام آهنگین اش،چهر استخوانی و برافروخته اش،قلب مملو از عشق و ایمان اش،شجاعت و دلیری اش از او فرماندهی ساخته بود که کوههای مریوان را به تمجید وتحسین وا می داشت و این تحقق دومین بخش از پیشگوئی بود،حالا او فرمانده و سالار منطقه ای شده بود،فرماندهی دلیر که در بیست و دومین روز از سال ۱۳۶۷ با قطرات خون خود برگ زرینی در تاریخ رشادت ها و دلیر مردی های این مرز وبوم ثبت کرد.پیکر مطهر این شهید گرانقدر در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
 

 

انتهای پیام/ج